چقدر دلگیری در خیال هر جمعه ست
و باز قصه ای از نو شروعمان شده است
گذشت نیمه ز خرداد
رسید تابستان
تمام شد مه ِ تیر
از این نیامدنت هست جمعه ها دلگیر
وهفته ها پیاپی
کنارهم آیند
و باز مردادم
و باز شهریور
و روزها درگیر
که جمعه ای دیگر
بیا بیا آقا که صبر بی معنی ست
خزان کنایه ی قصه ست
نشسته در پاییز...
س.ج
به نام خدای حکیم
آن قادر متعالی که تنها وصفش بر ما ممکن است و از درکش عاجزیم!
آن پدید آورنده ی هستی که هستی ما از او هست گرفته و چون رنجی و فراقی به ما برسد می پنداریم که او هست!
خدا در کنار ماست و ما از این واقعیت گریزانیم، شما دوستانی که نقطه اشتراکمان شهر دامغان است خوب با باد دامغان آشنایی دارید! آیا در بادهای دامغان خدا را دیده اید؟!
اگر همین باد نبود پسته ی دامغان شهرت جهانی نداشت!
و تنها عده ی معدودی سپاسگذار نعمات خداوندند .
تا به حال فکر کرده اید که اگر تمام انگشتان دستتان به یک اندازه بود آنوقت دکمه های پیراهنتان را هم نمی توانستید ببندید.
اصلا اگر انگشت شصت نداشتید دیگر اسمتان دانشجو نبود چون قلم در دستان شما آرام نمیگرفت !
پس وای به حال آنان که از این خدای حکیم و مهربان نمره ی قبولی نگیرند و در درس بندگی مشروط شوند!
دوستان و آشنایان من ؛ دانشجویان دانشگاه شــ(دانشکده شیمی)ــر یـف دامغان
همیشه هر آمدنی همراه با رفتن است ، بر آن شدم تا عریضه ای بنویسم و درد و رنج انتقال را در این مجازخانه برایتان به اشتراک بگذارم.
برای منتقل شدنم یک سری دلایل شخصی داشتم وگرنه هیچ وقت از خدا نخواستم که هم نشینی با دوستان مهربان و عزیزم را از دست بدهم که هیچ رفیقی به این جدایی رضا نمیشود.
متاسفانه وقتی برای تسویه حساب به دامغان آمدم جز معدودی از دوستان از دیدن سایر بزرگواران محروم ماندم ، اینک که از شما دور شدم قلبم مالامال از محبت شما و سینه ام مغلوب دستان سخاوت و مهربانیتان است.
و این خاطرات شماست که مرا به دیدار دوباره تان امید وار می نماید و چون گنجی گرانبها در خط به خط خاطرم و در خطورات ذهنم با خطی ناب نگاشته شده اند.
و اما در این یک سال و نیم تحصیلی با شما زیستن ، سعی نمودم آنگونه زندگی کنم که هیچ دلی را نرنجانم و در هیچ دلی ننشینم . گفتار تمسخر نداشتم و آنگونه رفتار کردم که در زبان کسی به تمسخر و استهزا گرفته نشوم . خوشحالم که فکرم از هر نیتی پاک است و توانستم در ذهن مخاطبانم و اطرافیانم بذری نیک کاشته و توشه ای نیک بر گیرم .
بذری از مهربانی و توشه ای از محبت ...
مطمئن باشید دلم برای طبقه ی دوم ابوریحان تنگ خواهد شد، برای راهرو های آزمایشگاه های شیمی، خیلی وقت است با بوهای نامطبوعش خو گرفته ام ... :D
دوست داشتم از تک تک شما در این جا نام ببرم اما عذرم را بپذیرید که در برقرار کردن عدالت گفتار ناتوانم و خیابان های اطرافم حاشیه تملک ندارند!
نه اینکه پر حاشیه باشم که قدرت با حاشیه ها کنار آمدن راندارم!
اگر بدی از من دیده اید حلال نمایید که من جز خوبی از شما ندیدم ...
نائب الزیاره همه شما هستم
به امید آنکه صوت اناالمهدی مولایمان را در دامغان بشنوید ...دوست دار شما سین جیم
(نظرات برای این پســـت مخفــی است و در گفتن هرچه دل تنگتـــان میخواهــــد آزادیـــد)
شهریور است و شور پیداست
در بزم نبودنت چه غوغاست
حایم به نگارخانه ام آی
کینجا همه آثار تو برجاست
س.ج
گناه من به نگاه تو رفته باشد کاش
ببار روی دلم اندکی بهاری باش
..
س.ج
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هو الحق
این روزها روزهای اعتدال است
و باید به خوردن چیزهای معتدل و ساده عادت کرد!
پیتزای ساده
چیپس ساده
..
..
و خوردن حقوق سوری ها، آن هم ساده ...
به سادگی گفتن "از قضاوت زودهنگام بپرهیزیم" !
و هشدار مبنی بر اینکه "جنگ هزینه ی زیادی دارد ..."
..
..
و شاید خوردن چوب خدا، آن هم ساده!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باید ببینیم قرآن چه میگوید در مورد اعتدال، قرآن که نه افراط است و نه تفریط ، که مبانی استوار یک اسوه ی حسنه را بیان میکند.
قرآن پیامبر را اسوه ی حسنه معرفی میکند و آنان که با مبانی پیامبر گام به گام حرکت می کنند را امت متعادل و میانه رو می نامد:
(وَکَذٰلِکَ جَعَلناکُم أُمَّةً وَسَطًا لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ)سوره مبارکه بقرة آیه ۱۴۳
حال این امت وسط و میانه رو باید چه ویژگی هایی داشته باشند:
قرآن میگوید: (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ...) سوره مبارکه فتح آیه 29
اولین ویزگی پیروان رسول الله سرسخت بودن در برابر کفار و مشرکین بودن می باشد.
و طعم اعتدال در سرسخت بودن با کفار است نه پند و نصیحت به ایشان!
اگر آن ترک شیرازی
فقط در خواب من آیدکه از گرمای او در خویش میسوزم
اگر آن ترک شیرازیس.ج
وارد حرم میشوی و از بستهای حرم عبور میکنی ...
بی آنکه متوجه بشوی بستهای حرم تنها یک راه به دنیای مادی دارند ...
به میان صحن که می رسی دست به سینه می گذاری و خدمت مولایت آن امام رابط ارض و سماء سلام میدهی،
در صحن تا مقابل سقا خانه می ایی و جرعه ای آب می نوشی
آری اینجا دیگر آسمان است
صحن ها از چهار طرف به دنیا راهی ندارند ...
به داخل حرم مشرف میشوی
دور تادورت تماما آینه کاری ست
و این آینه ها یکسان و یک دست نیستند
همه شکسته شدند ، حالت عرفانی است و خودت خبر نداری ،
این اینه ها میخواهند بگویند فقط باید خود را بشکنی تا آسمانی بشوی ...
تمام رواق ها را عبور میکنی و به ضریح حضرتش می رسی
آن الگویی که تمام این طریقت را پیموده تا به مقام امامت و جانشینی خداوند رسیده است
این مسیر طریقت تماما زیر یک گنبد تجلی یافته ، همان گنبدی که نماد وحدانیت خداوند است
و گلدسته ها که مقام نبوت و امامت هستند به عنوان هادیان و شاهدان و گواهان این مسیر الهی ...
خدا می داند چه رازهایی در معماری حرمت نهفته است ... یا شمس الشموس