دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

نام تو حجله نشین!




این گوشه ی دنیا
یکی ،گوشه نشین!
روی کاغذهایش نام تو برخط دارد
نام تو، حجله نشین
آن طرف گوشه دنیا

......
در همین حوالی!
 س.ج

درس

در روزگار من


چیزی به نام درس


گفتند بستراست!


چیزی به نام درس


که خواب آورست وبس!

.......................................................


س.ج

سنگ آسیابی




خدایا

عاشقت من نیستم

ولی گویند

عشاقت

به سنگ آسیابی نیز خوش داری!


..........................................................

در راه خوابگاه!

غیرت یزیدی

به نام نامی الله


میگویند هنگامی که سر امام حسین (ع) را درون تشتی مقابل یزید قرار دادند

کنیزان و نوامیس یزید-لعنت الله علیه- آن طرف ‍پرده ای نظاره گر بودند

ناگهان یکی از کنیزان صبرش به سر می آید و چون توان دیدن سر حجت خدا را ندارد  

با وضع پریشانی خودش را روی تشت انداخته و گریه را سر می دهد

یزید -لعنت الله علیه- با دیدن این صحنه آشفته و عصبانی پارچه ای بر روی او انداخته و او را از اینکه با وضعی نامناسب و با سر برهنه در جمع حاضر شده بود شماتت می کند....


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


یزید -لعنت الله علیه- که میمون باز و شراب خوار و هزار فسق و فجور نمایان داشت غیرت دارد

مردان جامعه ی امروز من یعنی از یزید هم کمترند که زنان و دخترانشان را اینگونه به تماشای عموم می گذارند



قدم قدم تا منزل


به نام خدا


شب عاشورا بود و من بعد از تمام شدن مراسم در یکی از خیابانهای مرکزی شهر ساعت 2 بامداد رهسپار منزل شدم ! 

کوتاه عرض کنم که خاطرتان کوچک مکدر شود ! 

بنا به دلایلی تک و تنها بودیم و فاقد وسیله نقلیه ! و به این مصیبت هوای سرد و بسته بودن آن خیابان جهت آمادگی برای روز عاشورا را نیز اضافه کنید! این اولین شبی نبود که پیاده آن خیابان طویل را طی میکردم تنها امیدی که داشتم این بود که به میدان انتهایی آن خیابان برسم و مرکبی مرا برساند!


خلاصه به میدان رسیدیم و منتظر تاکسی ! خودروهای خالی می امدند و می رفتند و دریغ از ترمزی مقابل پای من!

بر ان شدم که در حاشیه خیابان قدم زنان بروم تا مگر دلی بسوزد و در ان لحظات سرد خیری انجام دهد و هم اخروی مزد بگیرد و هم دنیوی کرایه اش را بگیرد!

و ار آنجا که خدا فرموده لاتقنطوا من رحمه الله همچنان امیدوار بودم که مسلمانی پیدا شود!

فقط همین را بگویم که ساعت 3 و ده دقیقه به منزل رسیدم  و خودروهای خالی که به وسیله ی من برایشان امتحان الهی رقم خورد و همه رفوزه شدند!!! همین 




ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ ن: کار خیر یعنی خالی نروی ... 





اذا جاء نصرالله



محرم است ... چشمها را بازکن ... ورأیت الناس یدخلون فی دین الله أفواجا ... بوی ظهور می آید! ... سالهاست که به کعبه دلهایمان تکیه زده است ... مگرنمی بینی که خون حسین(ع)ازجوشش نیوفتاده... گویا طالبی بدم مقتول کربلا ندایی سرداده است! ... فسبح بحمد ربک ...


                                                         

التماس دعاــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ