من و سهراب
هردو در بند خطوطی زخیال در دامیم
هردو یک " آ " داریم
فرق من با سهراب در مسلمانی نیست
فرق من با سهراب
قلم و رنگ دل و نقاشیست
من سین جیم
به نام خدا
سلام
خیلی وقته دوست دارم یه نامه سرگشاده بنویسم ولی راستش دست به قلم خوبی ندارم فقط سعی میکنم بتونم تا اونجایی که امکانش هست نگارشی درست از وقایع پیش روی بعضیهاداشته باشم
اصلا دوست ندارم وارد بحثهای مذهبی و فلسفی و چیزایی که عمریه شنیدیم و عمل نمیکنیم بشم
فقط میخوام به بعضیها و خودم تذکر که نه چندتا توصیه کنم
همتون با نت آشنایی دارین یه زمانی تو یکی از شبکه ها از کاربرا سوال کردم شما از نت چه درسی یادگرفتین؟ لابه لای این جوابا یه بنده خدایی گفت یاد گرفتم که بیشتر کنار خونوادم باشم چون نت لذت در کنار خونواده بودنو ازم گرفته وقتی خوب به این جمله دقت میکنم واقعا هم همینطوره دیگه قضاوت با شماست!
................................................................................................
از این بحثا میخوام فاصله بگیرم و یه حرف نو بزنم
چند وقته با بعضی از بچه هایی که دورادور و یا نزدیک اینترنتی (و صدالبته حزب الهی) رابطه دارم حرفا و دغدغه های بیشماری دارن امروز میخوام یکی ازاین دغدغه ها رو بازش کنم
مطمئنم خیلیا از باز کردن این مطلب میترسند ولی طبق اخبار رسیده وظیفه خودم دونستم مطرح کنم
میدونم که خیلیا انتقاد میکنند از این موضوع همانطوریکه قبلا هم موضع میگرفتند
من لینک این مطلبو فقط تو چندتا از سایتای علی الظاهر مذهبی میزارم
واقعیت امر اونه که شبکه های اجتماعی اساسا برای ارتباط برقرار کردن بین انسانها بوجود اومد
و امروز به صورت گسترده ای زیاد شده دراین بین عده ای تصمیم گرفتند تا با تکیه به ارزشهای مذهبی و عقیده ایشون این شبکه ها رو از حالت ارتباط محض که سرانجام به دوست یابی کشیده میشه به یه انسجامی در جهت دین و مذهب و امروز با هدف جنگ نرم دربیارند
از مطالب بالا میخوام اینو برداشت کنین که هدف شبکه های اجتماعی ارزشی بر پایه مقدسات و عقیده گذاشته شده اما امروز ماداریم چیزدیگه ای رومیبینیم
همین روز گذشته یه مطلبی یکی از دوستان زده بود بدین مضمون" غالب کسانی که در فضای مجازی از خود اسطوره ساخته اند در دنیای واقعی شخصیتی درونگرا و ضعیف دارند، و در تناقض بین دو شخصیت مجازی و واقعی خود دچار اختلالات شخصیتی و سرخوردگی می شوند " البته نظر من اینه که بستگی به مکان و سایت مورد نظرداره خیلی از سایتها پاتوق دوست یابی هستند و معضلاتی برای کاربران خود درست میکنند کاربرانی که عقیده ای سست دارند و خیلی زود به این معضل دچارمیشن اما شبکه هایی که من امروز مدنظر دارم مبنای کارشون اصلا دوستیابی نیست ساختار کار اینه که یه جمعیت واحدی باشند تا علاوه بر اینکه دورهم باشند مطالب و اون چیزی که امروزدرجامعه به نام دین داره کمرنگ میشه رو در فضای مجازی به اشتراک بزارن
چه بسیارند انسانهای مذهبی مسلکی که به امیدی در فلان شبکه مذهبی عضو میشن تا یه کار خیری انجام بدن , و بحثهایی رو به وجود میارن که دردنیای حقیقیشون هرگز این اعمال رو درست نمیدونند
امروز ما به نام دین و بچه حزب الهی و مکتبی داریم به سمت دوست یابی کشیده میشیم و درون خودمون دچار تناقضی میشیم که گه گاه با جایگزین کردن واژه ی خواهربرادری روی این مسئله رو می پوشونیم تمام حرف من همینه لطفا از نفاق و دورویی بیرون بیایم تا به نام دین زهر در جام مولا مون نریزیم
به نام خدا
خلاصه ی این چند ماه!!
در روز غدیر بیعت گذاشته شد و جفا شد
در شب عاشورا بیعت برداشته شد و وفا شد
سیدجلیل چشم خویش واکن
روبه من مراتماشاکن
سربه سوی آسمان بردار
چهارده ستاره پیداکن
سید جلیل نگو که تنهایی
تو همیشه در دل مایی
ما تورا کنار خود داریم
شکر نعمت به جا نمی آری؟
سید جلیل تو یک قدم بردار
صد قدم خدا کند در کار
ما برای مشکلات بنده مان
بر گزیده ایم چهارده ابرار...
من نمیتونم خونه من اینجوری بهتره خونه اخرتت رو آباد کن !!!
وقتایی که بهش میگفتم چرا مثل بقیه خوش نیستی چرا به زندگی خودت نمیرسی این جمله هارو به من میگفت
پولش رو هم داشت همه چیز دراختیارش بود تازگیا شده بود رئیس یکی از بخشهای اداره حقوقشم چند برابرمن بود همکارویکی از دوستای صمیمیم بود
وقتایی میشد کلی باهاش بحث میکردم که اگه جایتو بودم پولمو میزدم تو خونه و سکه و طلا و اینا ... ولی خیلی آروم برمیگشت میگفت نخیر مثل اینکه تو یه چیزیت میشه ها میگفت برای من همین خونه ساده خوبه ...میخوام چیکار
گذشت ما که نتونستیم متقاعدش کنیم پولاشو تو حسابش الکی پس انداز نکنه !!!
تااینکه واسه ماموریت منتقل شد به یکی از شهرهای استان شب قبل رفتنش زنگ زد گفت پاشو بیا طرفای ما کارت دارم
اون شب یه برگه داد بهم یه سری شماره تلفن و آدرس توش نوشته بود گفت فقط میخواد که غیر من کسی متوجه نشه میگفت هرماه یه مبلغی رو برام میفرسته تامن برسونم به همون آدرسایی که بهم داده بود
اون لحظه هم از حرفای گذشتم خجالت میکشیدم و هم یه حس شعف و شادی داشتم !!! شاید به خاطراین بودکه دوماه اجاره خونم عقب افتاده بود ...
راه و بیراه و دو صد جاده هم
و قدمهای چنان دور و با فاصله هم
داستانی شیرین شده من بافته ام
همگان دیده کج برده به من
چه خیالی دارند
که من آن نادره ام
نهکه نادراسمم
همچو رسمی نادر
آفتابیست مرا پی در پی
آه خورشید چه تکرار کند
جز قدی نور و تو با ان خوشحال
کلماتم مبهم
در دل ظرف سفال!!!
و نخواهی فهمید آنچه بوده ست محال
تو سلامت باشی
دل بیمار چرا؟
تو دلت خواسته تیمار چرا؟
تو که بستی ته این جاده را!!!
بی تکلف گویم
ساز باید گیری زنگ هم عهدی را ...
نازنینم
فکر کن
فکر مشغول من امشب
فکری افکار توست
سالها دلبسته
این دم دیده در آثار توست
زخم تن
زخم روان
زخم بدن
شاهد روز جدایی
از کنارت رد شدن ...
همیشه شیطان منتظر یک اشاره است که دنبالش بری
در جویدن لقمه ای حرام
در یک خیال خام
یا دادان یک اختیار تام
در گفتن یک تورا میخوام
یا تیزی تیغ انتقام
شایدم
قبل هر میای باهام !!!
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ
ولی اون دست بر نمی داره میکشه تو رو دنبال خودش گام به گام
نه از دیده روی و نه از دل نشو از حال درگیر مو غافل که گربر عشق وحالت صبرداری خدایش میرساند بخت حاصل
باختن در ره عشق خاتمه نیست ..
هرکه مجنون شده نیست ..
درد عشاق ندید ..
تلخ و سم را نچشید ..
خاتمه اوست ..
ورنه این حادثه ها اول هر پیروزیست